داستان زندگی یک دختر بولوبری(قسمت2)
سلام دوستان عزیز.اومدم با قسمت2.میدونم فعالیتم کمه و به خاطر همین معذرت میخوام.میخوام از این به بعد فعالیتم زیاد باشه،مخصوصا تابستون.خوب دیگه برید ادامه مطلب.
داستان نویس:مرینت میخواست بگه حتما یه راه حلی برای شکوندن طلسم وجود داره که یهو.....
مرینت:کت نوار چه اتفاقی داره واست میوفته!
داستان نویس:کت نوار یه نور سبز رنگ به بدنش میخوره و اون نور کله بدن کت نوار رو میگیره.
مرینت:کت نوار حالت خوبه؟چه اتفاقی داره واست میوفته؟آی چشمام.
کت نوار:واییی داره چه اتفاقی برام میوفته؟
داستان نویس:چند دقیقه بعد نور میره.
کت نوار:آی قلبم.درد میکنه.
مرینت:نههه کت نوار حاالت خوب نیییست....تو..تو..نه نمیشه باید ببرمت پیش دکتر کت نوار دیگه طاقت ندارم پاشو.
کت نوار:نه بانوی من!!...مبادا همچین کاری بکنی.
مرینت:آخه چرا؟!اگه بلایی سرت بیاد چی؟
کت نوار:نه چیزی نمیشه.
مرینت:یعنی چی که چیزی نمیشه؟به فکر سلامتی خودت نیستی؟کت نوار!
کت نوار:این اتفاق چند بار واسم افتاده ولی بعدش قلبم خوب میشه.
مرینت:کت نوار دروغ که نمیگی؟اگه دروغ بگی حلالت نمیکنم.
کت نوار:نه بانوی من قسم میخورم راست میگم.
مرینت:بیا قول بدیم که به هم دروغ نگیم.من قول میدم که دروغ نگم.
کت نوار:قول میدم بانوی من.
مرینت:خوب دیگه حالا باید یه راه حلی واسه شکستن طلسم پیدا کنیم...یه سوال،اون جنگلی که توش تبدیل به گربه شدی،میدونی کجاست؟
کت نوار:اما بانوی من اون جنگل تو چین هستش!ما چه جوری باید بریم چین؟؟
مرینت:یه راهی پیدا میکنیم.تو آشنا ماشنا نداری تو فرانسه؟
کت نوار:یه آشنا داشتم فوت کرده.
مرینت:خدا رحمتش کنه....ببین کت نوار راستش من میخوام یه چیزی بهت بگم.کارت درست نیست!ما باید به بقیه بگیم،اونا میتونن به ما کمک کنن.
کت نوار:نه! اگه هویتم و کسی بفهمه بیچاره میشم.نباید کسی بفهمه.
مرینت:اگه بتونیم بریم فرودگاه سوار هواپیما بشیم بقیش حله.
کت نوار:اما چه جوری باید این کار رو بکنیم؟راستی من و بابام اصلیتن فرانسوی هستیم ولی تو چین زندگی میکنیم...خوب ولی آشنا بازم نمیشه گیر آوردا.
مرینت:خوب یه راهی هست.
کت نوار:چه راهی.
مرینت:من یکی رو به نام استاد فو دارم.اون یه دارو داره که اگه اون بخوریم نا مرئی میشیم و اگه میخوایم از حالت نا مرئی در بیایم باید رو خودمون آب بریزیم.
کت نوار:دمت گرم بانوی من،میشه اون دارو رو بیاری؟من منتظرت میمونم.
مرینت:باشه همینجا بمون باشه؟میرم پیش استاد فو.
کت نوار:قول میدی زود برگردی؟
مرینت:قول میدم.
داستان نویس:مرینت میره پیش استاد فو تا دارو رو بگیره و اصل ماجرا رو بهش میگه،استاد فوهم قبول میکنه و دارو رو بهش میده و ازش میخواد مراقب باشه.
خوب دیگه تموم شد،شرمنده کم بود.نظر یادتون نره.